کد مطلب: ۶۶۲۹۴۰

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

۱۵ سینه‌زن، کفش‌ها را به کمربندهای‌شان بسته بودند و با پای برهنه و با چشم گریان از این مجلس به آن مجلس می‌رفتند و با نوحه عربیِ «حاج‌عیسی مولایی» سینه می‌زدند و شور به‌پا می‌کردند، این «پای برهنه» شرط سینه‌زدن پشت پرچم هیأت گدای حسین (ع) کرمان بود.

به گزارش مجله خبری نگار، تابستان سال ۱۳۴۰ بود، بچه مدرسه‌ای‌های قد و نیم‌قد وارد خانه می‌شدند تا در مکتب‌خانه، قرآن یاد بگیرند، حاج‌عیسی مولایی فقط پنج سال داشت، به مادر گفت: «می‌توانم برای شاگردهایت، نوحه بخوانم؟»، «بخوان مادر».

وقتی مادر اولین لباس مشکی را برای پسر نوحه‌خوانش دوخت

لبخند شیرین مادر هنوز بعد از گذشت ۶۰ سال اشک حاج‌عیسی را جاری می‌کند، صدای نوحه در مکتب‌خانه طنین انداخت و اشک بچه‌های امام حسینی جاری شد «خوشا جانی که جانانش حسین است، خوشا دردی که درمانش حسین است...».

صدای اذان آقاتی را از رادیو شنیده بود و حالا می‌خواست مثل او اذان بگوید، رفت پیش آقا ماشاءالله لک‌زاده که در «چوپان‌محله» یک مغازه نُقلی داشت، «آقا ماشاء‌الله اجازه می‌دهی در روضه خانه شما اذان بگویم؟»، «بله!». حاج‌عیسی اولین اذان را از پشت بلندگوی خانه آقای لک‌زاده گفت، آن هم چه اذانی!، بچه‌هایی که دور و برش ایستاده بودند، نتوانستند جلوی خنده‌شان را بگیرند و حسابی خندیدند.

آقا ماءشاالله، اما بچه‌ها را دعوا کرد و رو به او گفت «فردا هم باید بیایی و اذان بگویی»، حاج‌عیسی با تشویق‌های این مرد مخلص چنان اذان‌گوی قهاری شد که وقتی در ۶ سالگی در روضه بلال مرحوم موحدی شروع کرد به اذان گفتن، گریه مردم سر به فلک کشید و مادرش همان روز اولین لباس مشکی محرمی را برایش دوخت.

سال اولی که در صفه عزاخانه نوحه خواند، از مرحوم ذبیحی تقلید می‌کرد که صدایش را از رادیو شنیده بود «به جغدی، بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری ...» خواندن او که تمام شد، مهدی ژرفا با آن صدای گرم و تاثیرگذارش، نوحه و ۱۲ امام را خواند. 

یک نفر آمد و گفت شما دو نفر بیایید، فرمانده لشکر کارتان دارد، تیمسار، پسر‌ها را بوسید و از نوحه‌خوان ۶ ساله پرسید این نوحه را از کجا یاد گرفتی و او تعریف کرد که از رادیو شنیده و حفظ کرده است و حالا نوبت این دو نوحه‌خوان نوجوان بود که صدای‌شان برای سال‌های سال از رادیو پخش شود.

ماجرای سکه ۱۰ شاهی پیرزن کرمانی و نصیحت پدرانه

بعدازظهر پنجشنبه بود، دست‌در‌دست پدر با پای پیاده از کوچه‌های اطراف زیارتگاه عباس‌علی عبور می‌کردند، پیرزنی چوب کج و موجی در دستش بود، عصا زنان و یا ابوالفضل‌گویان به سمت ضریح رفت و سکه ۱۰ شاهی زرد را انداخت توی ضریح. 

بابا گفت: «این پیرزن ۱۰۰ تا یا ابوالفضل (ع) گفته و سپس این ۱۰ شاهی را در ضریح انداخته است، اگر این پول در جای خودش و درست خرج نشود باید بروی و جواب خدا را بدهی. پس هیچ‌وقت در هیات امنا نباش و در مکان وقفی هم زندگی نکن».

حسین (ع) پناه من است

محرم از راه رسیده بود، حاج‌عیسی فقط ۷ سال داشت، اما همه از کوچک و بزرگ، به اندازه یک مرد ۷۰ ساله احترامش را داشتند، او را روی شانه‌شان می‌نشاندند، شب تاسوعا و عاشورا به او تعارف می‌کردند سوار ماشین‌شان شود. او را بغل می‌کردند و با عزت و احترام روی منبر می‌گذاشتند تا برای‌شان مداحی کند و آنها با نوای خوش او سینه بزنند و اشک بریزند.

شب آخر عزاداری رسید، وقتی از تکیه میدان‌قلعه بیرون آمد، هیأت رفته بود و او را جا گذاشته بودند، در دلِ سیاهِ شب از ترس حمله حیوانات تا خانه گریه کرد و فقط و فقط ذکر یا حسین (ع)، مرهم دلش بود، در همان ۷ سالگی و در آن لحظه‌های ترسناک و در میان تنهایی کوچه‌و‌پس‌کوچه‌ها بود که متوجه شد فقط و فقط باید آقا را بخاطر خودش بخواهد و دل به این احترامی نبندد که مردم در چند شب محرم و موقع مداحی به او می‌گذارند.

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

یادگاری از پیرغلام مشهدی برای پیرغلام کرمانی

عاشق امام رضا (ع) بود و عاشق مشهد رفتن، پول توجیبی‌هایش را جمع می‌کرد و با عشق و علاقه راهی مشهد می‌شد، دو، سه روزی می‌ماند و زیارت می‌کرد، بعد هم گوش می‌داد به هیأت‌هایی که از استان‌های دیگر می‌آمدند و نوحه می‌خوانند و نوحه‌ها را می‌نوشت و با شعر‌ها و نوحه‌های جدید برمی‌گشت کرمان.

سال ۵۴ به یکی از بزرگترین آرزوهایش رسید و در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه مشهد مشغول به تحصیل شد.

صبح عاشورا در حرم آقا، اما رضا (ع) بود، پیرمردی را به حرم آوردند، دو مرد زیر بغل‌های او را گرفته بودند، از این ستون تا آن ستون فقط دو، سه دقیقه راه بود، اما هر کسی می‌رسید، خودش را پشت پای پیرمرد می‌انداخت و پایش را می‌بوسید، ۲۰ دقیقه زمان برد تا او به پای ستون برسد.

نام و نشان پیرمرد را پرسید: «پیرغلام امام حسین (ع) است». پیرغلام آقا نشست روی منبر و برای مردم دعا کرد. از نام هیأت او هم سراغ گرفت و متوجه شد، پیرغلام حسینی وابسته به هیأت نیست و فقط، اخلاص و تاثیر نفس موجب عزیز شدن در بین مردم شده است.

حاج‌آقا مولایی هم سال‌هاست خودش را از بند هیأت رها کرده است و بیشتر زیارت عاشورا و روضه می‌خواند و دیگر دغدغه‌ای برای این ندارد که شب کمتر بخواند تا مبادا صبح صدایش بگیرد و شب‌های تاسوعا و عاشورا با تمام وجود نام آقا اباعبدالله الحسین (ع) را فریاد می‌زند.

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

نوحه‌های یزد ریشه در نوحه‌های قدیمی کرمان دارد

در تکیه عباسعلی و هیأت خواجو برای آقا اباعبدالله الحسین (ع)، نوحه می‌خواند، آن هم نوحه‌هایی که این سال‌ها یزدی‌ها می‌خوانند و طرفدار زیادی دارند و برگرفته از سبک‌های قدیمی کرمان است و سینه‌زنان هم هم‌پای او سینه تک‌ضرب و سه‌ضرب و پنج‌ضرب می‌زدند.

پای برهنه؛ شرط حضور در هیأت گدای حسین (ع)

هیأت گدای حسین (ع) را راه‌انداخت، حاج‌آقا مولایی از آن جمع ۱۶ نفری حالا نام‌های مظلومیان، حسین نعمت‌زاده، حمید و محمدعلی راشدی، مهدی بهره‌مند، ضرابی، شیخ‌بهایی، توحیدی، حسین نیک‌اندیش و مرحوم رساء را به‌خاطر می‌آورد.

برای حضور در هیأت گدا، اما یک شرط گذاشت، «باید با پای برهنه پشت پرچم تکیه گدا سینه بزنید»، روز عاشورا با ۱۵ سینه‌زن که کفش‌ها را به کمربندشان بسته بودند با پای برهنه از چهارسوق بازار رفتند سمت خانه آقای خوشرو، این اولین بار بود که یک مداح با نوحه عربی و سینه‌زنان پا برهنه در بین سادات خوشرو عزاداری می‌کردند، آقای خوشرو خیلی تشویق‌شان کرد. 

در حالی که بچه‌های هیأت گدا با پای برهنه و گریه‌کنان بر سینه می‌زدند به تکیه فاطمیه رسیدند، حاج‌عیسی، خودش را به حاج‌آقا لطفی رساند و از او درخواست چند سینه‌زن کرد تا به هیأت‌شان رونق بیشتری بدهد، از در تکیه فاطمیه که وارد شدند، حاج‌ماشاء‌الله با انگشت به مرد‌ها اشاره کرد و تعداد زیادی سینه‌زن با سینه‌زنان پابرهنه همراه شدند و نوای نوحه عربی با صدای سینه سنگین مردان زیر سقف آیینه‌کاری فاطمیه بلند شد.

بعد از اینکه از در تکیه فاطمیه بیرون آمد، حاج‌آقا لطفی صدایش کرد «قدر خودت را بدان، فکر نکنی تو امروز اینجا خوانده‌ای، امروز کس دیگری کمکت کرد».

همه جا با پای پیاده می‌رفتند و از دل و جان عزاداری می‌کردند، آقای شیخ‌بهایی عکاس قدیمی و چیره‌دست و یکی از ۱۶ نفر هنوز که هنوز است، می‌گوید: «اگر قرار باشد، یکی از کار‌هایی که در خانه امام حسین (ع) کردیم را از ما قبول کنند، همان روزهایی‌ست که ما ۱۶ نفر با پای برهنه به مجالس آقا رفتیم و سینه زدیم».

شام غریبان راه افتادند سمت جوپار و در میان جوی آب ۶ مخزن عزاداری کردند، این حال و هوای بی‌مثال را دیگر نمی‌توان نوشت.

مُرشد عبدانی و یک استکان چای روضه

مُرشد عَبدانی، چایی‌ریز صفه عزاخانه بود، حاج‌عیسی نوحه‌اش را خوانده بود و از صفه زد بیرون، وسط‌های بازار مظفری رسیده بود، مرشد عبدانی را دید که چای به دست دنبالش می‌آید «نمی‌خواهی چای‌ای که من ریخته‌ام را بخوری؟»، پیشانی حاج‌عیسی را بوسید و استکان چای امام حسینی را داد.

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

وقتی «اشک» مردم بدون روضه جاری شد

محرم سال بعد، تعدادی نوحه‌خوانان به هیأت گدا آمدند، آقای مظلومیان با شوخی می‌گفت «نمی‌شود، چند تا نوحه‌خوان بدهیم و تعدادی سینه‌زن بگیریم». 

هیأت گدا در خانه آقای خوشرو بود، پای حاج حسین مظلومیان آسیب دیده بود، حاج‌آقا مولایی از پشت بلندگو صدایش کرد تا جلوی هیأت بیاید، حاج‌حسین با پای لنگان و با چشم گریان یا حسین یا حسین‌گویان پیش می‌آمد مردم همراه با گریه جانسوز او آنقدر اشک ریختند که حاج‌عیسی روضه‌اش را نخواند تا شاید مردم آرام شوند.

یک راز مگو از تکیه محله‌شهر

۲۷، ۲۸ سال قبل، شب اربعین بود، زنگ تلفن خانه به صدا درآمد، حاج‌عیسی، گوشی را که برداشت، صدای مرد آن طرف خط را نشناخت، مرد توضیح داد: «هر سال یک نفر از اصفهان می‌آمد و برای ما در تکیه محله‌شهر زیارت اربعین را می‌خواند، فردا بعد از نماز صبح می‌توانید زیارت اربعین را برای ما بخوانید».

«معمولا باید روز بزند تا زیارت اربعین را بخوانیم»، «نه ما بعد از اذان صبح می‌خوانیم».

حاج‌آقا مولایی و علی‌آقا مقدم بعد از اذان صبح از در تکیه محله شهر که وارد شدند، پارچه سبزرنگی را دیدند که در وسط تکیه کشیده شده بود، خانمی در انتهای تکیه نشسته و چایی‌ریز تکیه هم آن روبه‌رو بود، همین.

حاج عیسی که تکیه خالی از مردم را دید، رو کرد به علی‌آقا و گفت: «علی! دیدی، گفتم صدا را نشناختم، حالا نمی‌دانم اصلا این کی بود، دعوتم کرد»، «حاجی ما تا حالا برای مردم خوانده‌ایم بیا امروز برای دل خودمان بخوانیم».

از لحظه‌ای که زیارت اربعین با نوای گرم حاج‌آقا مولایی در تکیه محله‌شهر آغاز شد تا زمانی که به فراز پایانی زیارت عاشورا رسیدند، صدای گریه و هم‌همه آدم‌های زیادی شنیده می‌شد، جلسه تمام شد، می‌خواستند سلام بدهند، اما فقط همان یک خانم و چایی‌ریز در تکیه بودند.

به روی خودش نیاورد که صدا‌ها را شنیده است، وقتی علی‌آقا پرسید «پس این آدم‌هایی که گریه می‌کردند، کجا هستند؟»، مطمئن شد عنایتی به این مجلس شده است، هر چند که بچه‌های محله‌شهر بار‌ها و بار‌ها از او دعوت کردند به تکیه برود و برای‌شان زیارت عاشورا بخواند، اما بعد از آن صبح دیگر نتوانست این جرأت را به خودش بدهد که در این مکان مقدس بخواند.

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

نوحه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله ...

بیش از ۶۰ سال برای آقا اباعبدالله الحسین (ع) و شهدای کربلا می‌خواند، اما هنوز که هنوز است نتوانسته روضه حضرت ابوالفضل (ع)، روضه حضرت علی‌اکبر و روضه حضرت زینب (س) را تمام کند، به میانه روضه که می‌رسد، آنقدر گریه می‌کند که همیشه روضه‌اش نیمه‌تمام رها شده است.

ادب حضرت علی‌اکبر (ع) او را تحت تاثیر قرار می‌دهد، یک‌بار هم مصیبت حضرت زینب (س) را به‌صورت شعر درآورد، اما شب احیا که می‌خواست این شعر را بخواند، باز هم نتوانست روضه‌اش را تمام کند.

روضه حضرت عباس (ع) را وقتی ۱۲، ۱۳ ساله بود برای اولین و آخرین بار از مرحوم سعیدمنش در حرم امام رضا (ع) شنید و اشک ریخت و این روضه را هم هیچ‌وقت نتوانست کامل بخواند.

پیرغلامان| حاج‌عیسی مولایی؛ از نوحه‌خوانی برای سینه‌زنان پابرهنه تا روضه‌های ناتمامِ ۶۰ ساله

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر